خبری نیست که نیست
یک وحید خیلی وقت است که مرا به بازی چه خبر دعوت کرده. من هم خیلی وقت است که خبری ندارم. یعنی در واقع بیخبرم و حتی نمیکوشم که صاحب خبر شوم. اگر یککمی ادامه بدهم میتوانم از این که هستید (کاش نباشید البته) دی.پ.ر.س تر کنمتان. اوضاع هیچ تعریفی ندارد.
اما حالا که لاگ.این کردهام و دارم مینویسم، فقط جهت خالی نبودن عریضه و هواداری از یک وحید که خاطرش را خیلی میخواهم، اینها را - خبراً! - عرض میکنم:
١- سلامتم. یعنی در هفتهنامه سلامت مدیرهنری هستم. از این بابت خوشحال نیستم؛ ناراحت هم. فقط تنها جایی که سر ماه ازش یک پولی بهم میرسد همینجاست!
٢- مثل همیشه یکی-دو تا مجله دیگر هم هست و کار گرافیکش. همینجور یک عالمه کار گرافیکی دیگر - از جلد کتاب بگیر تا بروشور و بیلبورد - برای شهرداری و سازمان فرهنگیاش و اینور و آنور. توضیح بیشتر هم ندارد؛ ارزش چندانی هم. اصلن گاهی خجالت میکشم اسمش را بگذارم گرافیک.
٣- یک کتاب ترجمه کردهام به لطف و معرفی امیرمهدی. ۵٠٠ تا سوال بامزه و البته مهم است برای پدر و مادرها، یا هرکی که میخواهد بچه داشته باشد یا اصلا بچه برایش مهم است. حوض نقره قرار است چاپش کند. اگر شد، تو را به خدا بیایید بخریدش که آدم به یک چیزی دلش خوش باشد!
۴- یک کتاب دیگر هم دارم ترجمه-ویرایش میکنم که ... حالا بگذار چاپ بشود اصلن، بعد. یک مجله/پورتال اینترنتی هم هست که ... آن هم بعد.
۵- گوش شیطان کر میخواهم بروم سربازی! لابد از شانس من همان روز اول میفرستندم اسرائیل!
دیگر همین دیگر. میدانم خیلی بیمزه بود، عین زندگی من در دو-سه ماه گذشته (و احتمالن آینده)
در راستای همین بیمزگی، بهناز و ایمان و منصوره و امیرمهدی و رضا را دوست دارم بدانم چه میکنند و از صمیم قلب امیدوارم روزگار آنها خوشمزه باشد. دیگرانی هم هستند که نمیتوانم ازشان بپرسم.
خب، جهنم که نمیتوانم.
به به ! پس تو هم به جمع آش خورها پيوستي ولي چه دير! اول اومدم كه كه بگم اي بي ادب خودت كه نرفتي ولي وقتي خبر سربازي رفتنت رو ديدم ...هه هه هه ! گردن كلفتي هم دوراني داره!
خیلی هم بی مزه نبود!
گیر دادی ها . من منم دیگه .آنی . شما سربازیتو برو[نیشخند]
داشتم به خودم شک میکردم که اون لیدا ! پایینی من بودم یا نه ! یادم اومد جمعه عصر همون ساعت من پشت کرسی خوابیده بودم .بعد یادم اومد اصلا من از پنج شنبه صبح تا شنبه صبح توی نت نیومدم ! داشتم به لیدا بودنم شک میکردم اما یاد یه روز برفی خیابان ولی عصر کافی شاپ ... نسکافه گلد ... و 2 تا نصیحت ! افتادم ... گمونم هنوز لیدا باشم !
حسین جان منو ببخش که با نام مستعار اومدم. فقط می خواستم بگم چرا از انتخابات نظام پزشکی چیزی نمی نویسی یعنی واست مهم نیست! اگه نمی خوای تو چهار سال آینده 2400 بار عکس یه نفر رو تو مجله سازمان ببینی اگه واست مهمه که با پول عضویت سازمان پیام تبریک روز پزشک واسه پزشکا ارسال نشه از طرف یک شخص محترم و اگه فکر می کنی صداقت و ایمان دکتر معین به جانماز آب کشیدن و ریش و تسبیح بقیه شرف داره یه کاری کن بتونی 5نفر رو با خودت بیاری پای صندوق
حسین جون من خیلی عذر میخوام که دعوتت رو نپذیرفتم چون به نظرم خیلی بیمعنی بود. تو رو خدا به «معنی» هم گیر نده، بعدا با هم حرف میزنیم. فقط یه سوالی بپرسم ازت؟ ببینم مد شده آدم از خودش ناراضی باشه؟ آخه اگه داری یه کاری میکنی، جوری انجام بده که لااقل خودتو راضی کنه. من معنی "توضیح بیشتر هم ندارد؛ ارزش چندانی هم. اصلن گاهی خجالت میکشم اسمش را بگذارم گرافیک." رو اصلا نمیفهمم! شایدم "تیریپه"، کسی چه میدونه؟!
یه وقت چیزی از غزه وکودکانش ننویسها[عصبانی]خلاف جهت آب شنا کردن عادتت باشه[ناراحت][عصبانی][قهر]فقط شعا ربده.از انسانیت هم انصراف....[سوال][عصبانی][خداحافظ][قهر] واقعا" که!خوشحالم که اقلا" وبلاگی ندارم که شرمندگی این جور حرف ها برام بمونه[لبخند]
آخییییییییییییی چقدر غصه خوردم براتون با این همه بیکاری و اینکه اینقدر حوصلتون سر میره و نمی دونید چه بکنید و اینکه اینهمه وقت دارید برای دپرس بودن و غر زدن و... آخی خیییییییییییییییییلی سخته می دونم[نیشخند]
salam. ba in hame khabare khoob ke dor o barete gamoonam khoshi zade zire delet ke dep zadi. kheili mokhlesim.
بنظرم ادم چرتي هستي خوشال...