خبرهای بد برای بچه های خوب
مهدی آذریزدی که پنجشنبه صبح رفت، تا همین الانش هم زیادی زنده بود. اصولا چنین آدمی برای چنین روزگاری زیادی بود. بنشینی و مثنوی و سندبادنامه و قابوسنامه و مرزباننامه را که حتی اسمش را خیلی از نویسندههای کودک و نوجوان روزگار ما نمیدانند، تمام و کمال بخوانی و بشناسی و بهترینهایش را گلچین کنی و با زبانی مسحورکننده حتی برای بچه هشت-نه ساله از نو بنویسی؟ که چه بشود؟ کدام ناشری قرارداد میبندد برای همچین کتابی؟ مگر خدای نکرده هری پاتر و فسقلیها و داستانهای والتدیزنی و تنتن و میلو را نمیتوان یکشبه ترجمه کرد و یکشبه صفحاتش را چید و یکشبه چاپ کرد و سال به سال توی نمایشگاه کتاب فروخت؟ کدام پدر و مادر کتابنخواندهای برای بچهاش همچین کتابی میخرد؟ باز و بسته که میشود بوق میزند؟یا صفحاتش گلاسه است که موقع سبک سنگین کردن به پشت جلدش بیرزد؟ یا بعدش که چه؟ جایزه ستاد اقامه نماز را میبرد یا سال اصلاح الگوی مصرف را؟ (گیرم که هزارتا هزارتا خاک بخورد توی انبار فلان انتشارات یا دههزارتایش را وزارت ارشاد یا اداره امور مساجد و فلان و بهمان بخرد و سال به سال هیچ بچهای لایش را باز نکند) توی کدام بیلان و گزارش سالانه فعالیتی میشود نوشت که یکی، نشسته و عمرش را گذاشته که متون کهن فارسی گوشهای خاک نخورند و توی کلاسهای خوابآلود دانشکدههای ادبیات به فراموشی نروند؟ کدام نهاد فرهنگی این مملکت بودجه میدهد بابت این که بچههای این کشور در کنار تام سایر و سیندرلا و بندانگشتی، چهارتا داستان وطنی با نثر ویراسته و زبان کودکانه بخوانند که از سطر سطرش بیسوادی نویسنده و بیسلیقگی ناشر و شعارهای سطحی نچکد؟
من - متاسفانه یا خوشبختانه - به این «فرزند زمان خویشتن باش» باور دارم و چنین باوری است که حکم میکند امثال مهدی آذریزدی برای زمانه ما زیادی است. او میتواند در روزگار ما - با همان ذوق و شوق دهه سی و چهل که کتابهایش را به عشق ادبیات فارسی و بچههای سرزمینش نوشته - کتاب بنویسد و قراردادش را ببندد و چاپش کند؟ جواب منفی است. میتواند امیدوار باشد دست کم در سالهای نه چندان دوری این اتفاق بیفتد؟ باز هم جواب من منفی است.
بنابراین خانمها و آقایان! همنسلان عزیز من که با مهدی آذریزدی دنیا را شناختید، با لبخند به خواب رفتید و قشنگترین قصههای دنیا را با دلنشینترین کلمات شنیدید و خواندید! لطفن، بگذارید پیرمرد راحت بخوابد. این مملکت، این روزگار، جای او نیست. او برای ما زیادی است.
پ.ن/ کمی مفصلتر ...
یادداشت پنجم: به نظر من او اصلا مدیدیت بحران ندارد.واین آدم به درد مدیریت در سطح کلان نمی خورد.اگر او کمی عاقلانه تر برخورد می کرد ما اینهمه تلفات نمی دادیم .ضمن اینکه اگر با آرامش بیشتری برخورد می کرد می توانست علاوه بر اینکه طرفداران خودش را داشته باشد حتی احمدی نژادی ها را در صورت اثبات همراه کند و از اهرم فشار بیشتری استفاده کند ولی بعد از این رفتار خیلی از همراهانش را از سطح مردم مثل برگ خزان از دست داد.به نظر من این افتخار نیست ضد انقلاب ها یا آنهایی که رای نداده اند راه بیفتند پشت سر آدم و برایت کف بزنند در حالیکه اصلا معلوم نیست چه می خواهند.آن هم در شرایطی که هنوز جرمی مطرح نشده واثبات نگردیده است.برای همین می گویم نخست وزیر امام ...هشت سال در خفا چه کردی با دل امام....خدا می داند اینجور حرکات نسنجیده چند بار از او در این دوران سر زد.البته حتما در جریان چرایی عزل نشدن او از سوی امام هستید.
یادداشت ششم: دگرباره با زمانه ما برابری می کند.محسن رضایی از جبهه آمد و گفت میرحسین در جبهه شرایطی را پدید آورده که اگر الان عزل شود رزمنده های مخالف وموافق با هم درگیر می شوند و به روی هم اسلحه می کشند. مثل همین حالا که مردم اینچنین دو دسته شده و رو در روی هم ایستاده اند.من فکر می کنم زمانه آدم زمانه ای نبود که مردم باور کنند موسوی کیست.باید در چنین اوضاعی وضعیت موسوی برای بسیاری روشن می شد و بسیاری هم که پشت سرش خواهند ماند.به نظر من نامه امام در سالهای پایانی دوران نخست وزیری وی بارمعنایی بسیاری دارد. خون و دلقک را هم خواندم نمی دانم چرا مرا به آنجا هدایت کردید.آن متن اتفاقا دارد می گوید که تقلبی نشده.وطرفداران احمدی نژاد را طیف بندی می کند.
یادداشت هفتم: تا حدودی با آن موافقم.حالا اینکه دسته بندی آن طیف چگونه باشد بماند برای بعد.حرفم در مورد کور و کری خدای ناکرده جسارت نبود بلکه با وجوداینکه خیلی از مسائل تاکنون روشن شده و هنوز هم پافشاری روی دفاع از موسوی هست.در کامنت ها شما در جواب مهدوی می گویید که نفس تقلب شما را ناراحت کرده و فرد مهم نیست.گرچه با موسوی عزیز ...این حرف منافات دارد.یعنی دلبستگی هایی هست.
یادداشت آخر: •به نظرم آقااحسان هم از همین ناراحت است.به نظر من ناراحتی احسان به جاست.(از دید خودش)موسوی آن کسی که فکر می کرده از آب درنیامده. و گله دیگر او را من هم دارم .چرا تا کسی مخالف افکار شماست سریع می بندیدش یه دکتر احمدی نژاد. اگر راستی به روند تقلب معترضید چرا زیر چتر موسوی؟همان که پرونده خودش در دوران نخست وزیری ناقص است.نمی شود جور دیگر گفت؟
من ممنونم از تمام آدمهای باحال دنیا که این کامنت دونی رو مهمون قدم هاشون کردن انقلاب ما با همین جان فشانی هاست که زنده است
من هم درگذشت آذر یزدی را مایه تاسف می دونم.بچه که بودم خواهرم از کتابخانه مدرسه کتابش را می آورد و می خواندم. در مورد نظر ثنا باید بگم به دو نکته دیگه هم می شه توی متن رسید :اولا لحن خشک و سرد امام خطاب به موسوی:نخست وزیر محترم.لحن شماتت بار امام در پایان نامه :مردم ما از این گونه مسائل زیاد دیده اند و این برخوردها هیچ تاثیری.... نمی دانم ما چطور به موسوی اعتماد کردیم .با همان نخست وزیر امام بودن با احساس جوانها بازی کردند.
اسماعیل فصیح هم رفت... همین جمله گویای خیلی چیزهاست...نیازی به هیچ توضیح اضافه ای نیست...
"جنابعالی می دانید که اینجانب هیچگاه میل نداشتم در مورد انتخابات مسئله ای بگویم ولی اوضاع را بصورتی دیدم که اگر پا در میانی نمی کردم به اصل نظام و اسلام آن هم در شرایط کنونی صدمه می خورد البته شورای محترم نگهبان در دوره قبل ظرف 31 روز تمام حوزه ها را تایید یا ابطال و یا متوقف کرد ولی در این دوره که وضع هم حساس تر است تا به حال که 26 روز از انتخابات میگذرد شما از 196 حوزه فقط 45 حوزه را تایید کرده اید اگر در تهران به عقیده شما اختلاف بود رسیدگی به شمارش آرا شهرستان ها که ممکن بود" از نامه 87/2/14 حضرت امام به شورای نگهبان همچنین ببینید و بخوانید http://khabaronline.ir/news-13129.aspx پ.ن / بحث از جانب نویسنده "سیم آخر" ادامه نخواهد داشت.
مطلب خیلی قشنگی بود. دستت درد نکنه
ربط ما چیست؟ - تولید ملی و کار-افزائی در یک جامعه مستلزم وجود بازار تقاضا برای کالا و سرویس، برای مدرک و خبرگی افراد آن جامعه است! اگر اکثر احتیاجاتمان را از طریق خرید واردات یا کنترات کردن به خارجیها رفع میکنیم، تعجبی نیست که تحصیلکرده ها، کارشناسان، کارگران و سرمایه داران داخلیمان نه تنها بیکار مانده یا به سرمایه شان اضافه نمیشود، بلکه موقعیت دست و پنجه نرم کردن در دنیای تجربه و عمل را هم پیدا نخواهند کرد. اگر تمام یا بیشتر نیاز و درخواست بازار تقاضای محلی و داخلی کشور هفتاد و چند میلیونی ما توسط واردات ارضائ میشوند، نه تنها کاری برای ما نمانده که انجام بدهیم و نیازی به اکثریت ما نخواهد بود، بلکه امکان تولید ملی، مدیریت، حل کردن مشکلات و ابداع و پیشرفت هم از درست افراد مملکتمان خارج شده و به افراد و شرکتهای سازنده و تولید کننده آن واردات داده شده است! ... (بقیه مقاله را در بلاگفا بخوانید - ربط ما چیست؟ 4# فصل چهارم http://soheylashakerine.blogfa.com/ ممنون میشم اگر لینکم کنید. soheylashakerine@gmail.com )