سيم آخر

این یادداشت را خیلی پیش از این باید می‌نوشتم؛ اما گمان می‌کردم در فضای عمومی وبلاگستان و آدم‌هایش، چنین حرف‌هایی ... ادامه مطلب

 مرد، حدودا پنجاه و پنج ساله، در آستانه بازنشستگی مثلن، چرخ دستی خرید به دست، با آرام‌ترین صدای قابل شنیدن:‏ - ... ادامه مطلب

  تولستوی قصه‌ای دارد به نام «مرگ ایوان ایلیچ». ماجرای مردی متوسط‌الحال از (به اصطلاح امروز) طبقه متوسط شهری، که زندگی‌اش ... ادامه مطلب

سراپا اگر زرد و پژمرده‌ایم- قیصر نوجوانی و جوانی‌ام -ولی دل به پاییز نسپرده‌ایمحالا بگذار یک پیاله چای بنوشمفرصت (و ... ادامه مطلب

تاکسی تا بیاید اول پاسداران را تا سه‌راه ضرابخانه بالا بیاید و بپیچد توی گل‌نبی، برود تا دم حسینیه ارشاد ... ادامه مطلب

  وقتی حوصله نوشتن حرف جدیدی نداشته باشی، بهترین بهانه برای به روز کردن وبلاگ دلخوشی‌های کوچک دوستانت است. این که ... ادامه مطلب

یکی از نمایندگانی که از موضع اصولگرایی - همان چیزی که این دولت کریمه با شعار آن سر کار آمده ... ادامه مطلب

باید قورباغه‌ام را قورت بدهم و دعوتی را که مریم کرده اجابت کنم. دیر کردن و دست نگه‌داشتنم از سر ... ادامه مطلب

رهایی همزمان با سلطه شب شروع می‌شود. با خاتمه یافتن کار در بیرون. بعد ما می‌مانیم و این فرّه‌ای که ... ادامه مطلب

مهدی آذریزدی که پنجشنبه صبح رفت، تا همین الانش هم زیادی زنده بود. اصولا چنین آدمی برای چنین روزگاری زیادی ... ادامه مطلب